دهی از دهستان خنج دربخش مرکزی شهرستان لار است که در 126 هزارگزی شمال باختری لار و در دامنۀ شمالی ارتفاعات لیتو قرار دارد. گرمسیر است و 76 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصولش غلات و خرما و پیاز و شغل اهالی آنجا زراعت است و راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی از دهستان خنج دربخش مرکزی شهرستان لار است که در 126 هزارگزی شمال باختری لار و در دامنۀ شمالی ارتفاعات لیتو قرار دارد. گرمسیر است و 76 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصولش غلات و خرما و پیاز و شغل اهالی آنجا زراعت است و راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
تخته های جداشده از کشتی شکسته و جز آن: صحبت غنیمت است بهم چون رسیده ایم تا کی دگر بهم رسد این تخته پاره ها. صائب. شکستگان ز حوادث غمی نمی دارند که تخته پاره ز طوفان نمی کند پروا. وحید. خردی گزین که خردی زآفت مسلم است کشتی چو بشکند چه زیان تخته پاره را. وحید
تخته های جداشده از کشتی شکسته و جز آن: صحبت غنیمت است بهم چون رسیده ایم تا کی دگر بهم رسد این تخته پاره ها. صائب. شکستگان ز حوادث غمی نمی دارند که تخته پاره ز طوفان نمی کند پروا. وحید. خردی گزین که خردی زآفت مسلم است کشتی چو بشکند چه زیان تخته پاره را. وحید
جامۀ سیاه و سفید را گویند. (برهان) (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). جامۀ سیاه و سفید که پادشاهان ایران ویژه دارا بر روی تخت خود می گسترانید. (ناظم الاطباء) ، جامۀ خواب را نیز گفته اند و معرب آن دخدار است. (برهان) (انجمن آرا). جامۀ خواب باشد که بر بالای تخت بگسترانند و معرب آن دخدار است. (فرهنگ جهانگیری) (از آنندراج). جامۀ خواب. (ناظم الاطباء). جامۀ خواب که بالای تخت گسترانند، دخدار معرب آن و در قاموس: دخدار، جامۀ سفید یا سیاه، معرب تخت دار. (فرهنگ رشیدی). رجوع به تختار شود
جامۀ سیاه و سفید را گویند. (برهان) (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). جامۀ سیاه و سفید که پادشاهان ایران ویژه دارا بر روی تخت خود می گسترانید. (ناظم الاطباء) ، جامۀ خواب را نیز گفته اند و معرب آن دَخْدار است. (برهان) (انجمن آرا). جامۀ خواب باشد که بر بالای تخت بگسترانند و معرب آن دخدار است. (فرهنگ جهانگیری) (از آنندراج). جامۀ خواب. (ناظم الاطباء). جامۀ خواب که بالای تخت گسترانند، دخدار معرب آن و در قاموس: دخدار، جامۀ سفید یا سیاه، معرب تخت دار. (فرهنگ رشیدی). رجوع به تختار شود
دهی است از دهستان شاخنات در بخش درمیان شهرستان بیرجند که در پنجاه وهشت هزارگزی شمال درمیان و هفده هزارگزی خاور شوسۀ عمومی قاین به درح قرار دارد. جلگه ای گرمسیر است و 625 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصولش غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان شاخنات در بخش درمیان شهرستان بیرجند که در پنجاه وهشت هزارگزی شمال درمیان و هفده هزارگزی خاور شوسۀ عمومی قاین به درح قرار دارد. جلگه ای گرمسیر است و 625 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصولش غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
کلاه چوبینی که زنگها را بدان بندند و بر سر مجرمان گذارند و رسوا کنند و کلاه تخته و کلاه زنگله نیز گویند. (آنندراج). قسمی از سیاست که کلاه کاغذی زنگوله داری بر سر مجرم گذاشته و بر خر سوار کرده، گرد شهر می گرداندند و گاه میزدندش تا برقصد. (از ناظم الاطباء) : از که آموختی این عدل که از اسپ کسان تو کنی نعل و مرا تخته کله فرمایی. ملا شریف (از آنندراج). نازند شهان اگرچه بر تخت و کلاه در مذهب ما تخته کلاه است اینجا. اشرف (از آنندراج). کیفر موسوم به تخته کلاه را شاردن نیز در ج 6 ص 129 ذکر میکند و میگوید: ’نوعی تنبیه و کیفر است که در مورد کسبه ای که در مقیاسها تقلب کنند معمول میگردد’. گردن او را از یک صفحۀ چوبی بزرگ که شبیه خاموت است میگذرانند و این تخته روی شانه های متهم قرار میگیرد و در جلوی آن زنگوله ای آویزان است و روی سر او کلاهی بلند از جنسی کم بها می گذارند و در محلۀ خود وی میگردانند و مردم بی سروپا با بانگ و فریاد و آواز بلند او را مورد ملامت و شماتت قرار میدهند. (سازمان اداری حکومت صفوی صص 154- 155). و رجوع به تخت کلاه و تخته کلاه کردن و تذکرهالملوک چ دبیرسیاقی ص 49 شود
کلاه چوبینی که زنگها را بدان بندند و بر سر مجرمان گذارند و رسوا کنند و کلاه تخته و کلاه زنگله نیز گویند. (آنندراج). قسمی از سیاست که کلاه کاغذی زنگوله داری بر سر مجرم گذاشته و بر خر سوار کرده، گرد شهر می گرداندند و گاه میزدندش تا برقصد. (از ناظم الاطباء) : از که آموختی این عدل که از اسپ کسان تو کنی نعل و مرا تخته کله فرمایی. ملا شریف (از آنندراج). نازند شهان اگرچه بر تخت و کلاه در مذهب ما تخته کلاه است اینجا. اشرف (از آنندراج). کیفر موسوم به تخته کلاه را شاردن نیز در ج 6 ص 129 ذکر میکند و میگوید: ’نوعی تنبیه و کیفر است که در مورد کسبه ای که در مقیاسها تقلب کنند معمول میگردد’. گردن او را از یک صفحۀ چوبی بزرگ که شبیه خاموت است میگذرانند و این تخته روی شانه های متهم قرار میگیرد و در جلوی آن زنگوله ای آویزان است و روی سر او کلاهی بلند از جنسی کم بها می گذارند و در محلۀ خود وی میگردانند و مردم بی سروپا با بانگ و فریاد و آواز بلند او را مورد ملامت و شماتت قرار میدهند. (سازمان اداری حکومت صفوی صص 154- 155). و رجوع به تخت کلاه و تخته کلاه کردن و تذکرهالملوک چ دبیرسیاقی ص 49 شود
کلاه چوبی بسیار گشاد و بلندی که بشکلی مضحک بر سر محکوم میگذارند بطوری که وی قادربحفظ تعادل خود نبوده و روی پا میلغزیده و مردم در پی او راه افتاده هیاهو میکردند و کف میزدند، نوعی تنبیه و کیفرکه در مورد کسبه ای که در مقیاسها تقلب میکردند معمول بوده بدین
کلاه چوبی بسیار گشاد و بلندی که بشکلی مضحک بر سر محکوم میگذارند بطوری که وی قادربحفظ تعادل خود نبوده و روی پا میلغزیده و مردم در پی او راه افتاده هیاهو میکردند و کف میزدند، نوعی تنبیه و کیفرکه در مورد کسبه ای که در مقیاسها تقلب میکردند معمول بوده بدین